سلام عزيزان.به عمق تنهايي خوش آمديد.عزيزان من به ديدن وبي نميام پس دعوت نکنيد که شرمنده بشم.اميدوارم لحظات خوبيو در عمق تنهايي داشته باشيد.اگه نظري پيشنهادي انتقادي داشتيد بهم بگيد ممنون

عمــ ـــق تنهــ ـــایی

گاهی تنهایی ام آنقدر عمیق است*که در آسمان هم احساس میکنم در قفسم.










به خاطر من بخند...

حتی به دروغ...!

گاهی؛

باید به کسی...

تنفس مصنوعی داد

+نوشته شده در 19 / 3 / 1392برچسب:,ساعت1:56توسط آرمین نخستین | |


تنهایی مثل ایدز است ، از رابطه های زیاد و دوستی های کنترل نشده حاصل میشود.

+نوشته شده در 26 / 2 / 1392برچسب:,ساعت11:8توسط آرمین نخستین | |


چه سخت است در دل گريستن و به انتظار كلمه ايي،پاسخي نشنيدن چه دردناك است اشك ديده را ماتمكده دل ساختن و به انتظار جوي رواني،سرابي ديدن چه زجرآور است بي گناهي مجرم شناخته و به انتظار تبرئه،مرگ را پذيرفتن چه گريه آور است عــشق را تبلور زندگي ساختن و در شس آن زندگي،نام جدائي بر زبان آوردن.

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

 

ميپرستم قلب هايي را كه چون گلي پژمرده دگر بار جوانه خواهند زد،ميپرستم عاشقاني را كه گر متحمل شكستگي شده اند دگر بار عاشق شوند،ميپرستم آن احساساتي را كه هميشه داراي شوروالتهاب و هيجان هستند و هرگز فروكش نخواهد كرد،دوست دارو آن ديدگان را كه گر باري اشك ديده با ديد دگر بار خون از ديدگانش جاري ميگردد، دوست دارم آن جويباري را كه روزي تبديل به سيل گرددوآن بيشه زار را چون جنگل انبوه سربه فلك كشد، دوست دارم آن زنداني از عشق در قفس را كه متهم به جرم عاشقي گشته دگر بار در بند رهائي در آن سوي قفس متهم به مرگ گردد، دوست دارم آن شكسته استخوانان را آن فسيل گشتگان را كه هنوز ميتوان نام عشق را در لابه لاي خاكسترشان پيدا نمود، دوست دارم آناني را كه هنوز از عشق صحبت ميدانند و نام آن را تبلور زندگي خويش ميدانند و دوست دارم محبت را ،صداقت را ،احساس را ...

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

پائيز تلخ ترين و غم انگيزترين فصل عمر است و بهار بي تو تكرار بيهوده پائيز،تورفتي و كبوتر عشق پروبالي زدوگريخت و پرنده نامت در پهناي گيتي جاودانه ماند.چه توان كرد كه لحظه هاي بي تو بودن را با حضور ملتمسانه اشكهايمان لمس ميكنيم.

_________________________________alone for eve

 

 

+نوشته شده در 18 / 1 / 1392برچسب:,ساعت17:52توسط آرمین نخستین | |


 
 

درون آتشکده ای سوزان آهنی گداخته شده در دست آهنگر پیری بی آنکه حرفی بر زبان آورد سیل اشک از دیدگان سرخ گشته اش جاری میگشت کسی چه میدانست آهنگری بود ودنیای درون هر ضربه ای که مینواخت کلماتی نیز زیر لب  و لبخندی تمسخر آمیز از چه سخن بمیان می آورد از کدامین کرده ی خویش پشیمان بود در این تاریکی سرخ آلود که بیشتر به غروب غم گین میمانست از چه مینالید؟برای چه اشک میریخت؟؟نوای آن کلمات لحظه به لحظه بیشترِ٬ تنفر نسبت به آن غروب غمگین دیگر طاقت فرسا نبود از آن کوچه باریک که کوچه غم نهاده بودند گروهی از مردان جوانی را به انتظار مرگ به این سو و آن سو میکشاندند دیگر اثری از آن صدا نبود آهنگر پیر با دستان ترک خورده اش با خمیدگی اندامش التماس کنان فرِّار فرّار اشک میریخت "به کجا میبرید فرزندم را؟" انتظار نافرجام آن کوچه بن بست سیلی از مردم چپر زنان هلهله کنان هم اشک میریختند"دل من نیز به درد آمده بود"  در انتهای آن کوچه از یک سو دختری با صورتی پر از غم و خاک کوفته شده برسر و از سویی چهره های پف کرده مردم که از نیمه شب یکجا اشک حسرت میریختند همگی منتظر وشاهد مرگ آن عشق گریه آن پیر صورت آن جوان که به سبب عشق با ضرباتی خون الوده گشته واو را بی هیچ گناهی به مرگ مجازات کرده بودند دیده میشد و نیز آن آهنگر پیر با صورتی آغشته از گل آخرین تلاشش را برای آزادی زندگی فرزند خویش دریغ نمیداشت او که بامدادان هر روز غل و زنجیری را برای مرگ جوانی مهیا میساخت امروز٬ آن غل را بی هیچ گناهی در دستان فرزند محکوم به مرگ خویش میدید....

_________________________________alone for ever 
 

+نوشته شده در 14 / 1 / 1392برچسب:,ساعت19:11توسط آرمین نخستین | |


 

تنهايي

اي خورشيد پرفروغ گرماي وجدت مرا زنده به زندگي ميكرد چرا نورت را گرمايت را از سرم برداشته اي؟چرا تنهايم گذاشتي؟مگر تو خودت نميداني تنهايي يك دردي بسيار عظيم،خسارتي جبران ناپذير،هراي پنهاني،شكوهي دروني،فريادي در خفا،كه كس توان شنيدن آن ندارد!مگر تو خودت نگفه بودي غم در تنهايي از يكسو همسفر با مرگ،مرگ از جنون و از سويي ديواره اي مشبك بسوي اميد است.و اينك تو،تو خود با آن دست به گريباني اين چنين نيس؟ گاه در تنهايي به غم رسوائي خويش به زوال خود در زنگي به آن خنجري زهرآگين ك ديگران سبب سازش بوند روي خواهي كرد حال درون آن تاريكي كه سكوتي مبهم بر آن حكمراني ميكند تو هستي و تنها شمعي در دستانت تو با شمع خلوت خواهي كرد.تو آن شمع را روشن خواهي ساخت و زمزمه كنان نظاره گر باران اشك خواهي بود.                "براي چه او ميگريد؟" تو از شمع جامي خواهي ساخت حال اي تو سيماي حقيت گون از جام شرب مرام ما خود را تشنه ميبيني؟اينك آن جام را مملو از آب ديدگان ميبينم بگذار براي هميشه چشمه گر آن آبها ديده گانت باشد او را با خود همراه داشته باش ميدانم هرگز ترا سراب نخواهم كرد با آب آن چشمه وضو ساز گم گشته ات را خواهي يافت او را طلب كن از دورادور صداي فغاني به گوش ميرسد آري اين سيمين تن وجود توست كه جامي لبريز از خون بدست شيون كنان ميگويد:هرگز آن خسارت ناپذير را نميخواهم......

_________________________________alone for ever

 

+نوشته شده در 14 / 1 / 1392برچسب:,ساعت19:8توسط آرمین نخستین | |


دلم نه عشق میخواهد نه دروغ های قشنگ نه ادعاهای بزرگ و نه بزرگهای پرادعا دل من یک لیوان چای داغ میخواد بایک دوست که بشود با آن درد دل کرد و بعد پشیمان نشد


˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙ 

چه چیز را می توان دشوار پنهان کرد؟

آتش را که در روز دودش از راز نهان خبر می دهد ودر شب   

شعله اش پرده دری می کند 

 

عشق نیز مانند آتش است که پنهان نمی ماند زیرا عاشق

هرچه بکوشد باز نگاهش از سر درونش خبر می دهد

 

˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙   

گدایان بهر روزی طفلشان را کور میخواهند

طبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند 

مرده شورها راضی اند به مرگ انسانها  

بنازم مطرب که خلق را مسرور میخواهد
 

_________________________________alone for ever
 

+نوشته شده در 21 / 12 / 1391برچسب:جملات قشنگ,جملات زیبا,متن عاشقانه,,ساعت19:23توسط آرمین نخستین | |


 

 مردها سکوت می‌کنند . . .

نمی‌توانند وقتی که ناراحت هستند، گریه کنند و بهانه بگیرند!!!

مردها نمی‌توانند به تو بگویند، منو بغل کن تا آروم بشم!!!
 

نمی‌توانند بگویند دلشان می‌خواهد در آغوش تو گریه کنند!!! 

ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشند 

اما نمی‌توانند صداشون رو مثل دختر بچه‌ها کنند و جیغ بزنند 

بگویند: عاشقتم!! 

مرد همه اینها را قورت می دهد که بگوید یک مرد است ....

 

 


_________________________________alone for ever

 

+نوشته شده در شنبه 21 / 10 / 1391برچسب:مرد,جملاتی در مورد مرد,مرد عاشق,ساعت12:53توسط آرمین نخستین | |


صفحه قبل 1 صفحه بعد

?

Love Icons

Love Icons



با کليک روي +? عمق تنهايي رادر گوگل محبوب کنيد

style=div style=0&br onmouseover=br20br